کسی ک سرت داد میزنه ، قبلا یکی سرش داد زده ،کسی ک فحش میده قبلا یکی بهش فحش داده،کسی ک میزنتت قبلا یکی زدتش،کسی ک نمیگه دوستت دارم ، نمیگه کجا بودی ، باکی بودی ، یجوری رفتار میکنه انگار واسش مهم نیستیی ،این بهش "خیانت" شده..دیگه دلش مرده ، دیگه هیچی واسش مهم نیست،طول میکشه تا بهت وابسته شه بگه دوستت دارم ، چون میترسه ،واقعا میترسه..اونی ک بهش میگی لاشی اونی ک میگی تک پر نیست ، یه زمانی بدجوری عاشق بوده .



تاريخ : دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, | 13:47 | نويسنده : ثنا بهرامی |

گاهی سکوت می کنی 
چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار
اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه...
و این یعنی همون حس تنهایی...!



تاريخ : دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, | 13:43 | نويسنده : ثنا بهرامی |



تاريخ : شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 13:44 | نويسنده : ثنا بهرامی |

ﺍﻣروز ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧـﮓ ﺯﺩﻡ ﮔﻮﺷﯿــﺘﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩﯼ .ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕــﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘـﻢ ﺑﮕـﻢ ،ﯾــﺎﺩﺗﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﺁشـﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﻐﻠﺖﮐﺮﺩﻡ .ﺩﺭﮔﻮﺷﺖ ﮔﻔﺘـﻢﻣﻦ ﺯﻭﺩ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺧـﺪﺍﯼ ﻧــﮑﺮﺩﻩ .ﺣـﺮﻓــــﻤﻮ ﻗـﻂ ﮐـﺮﺩﯼ ﻭ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿــﺪﯼ ﺭﻭﺍﺑــﺮﻭﻫﺎﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﺗﺎ ﺗﻬﺶ ﻫﺴﺘﻢ ﺗــﻪِ ﺗﻬـﺶﺑﻌﺪ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ !ﯾﺎﺩﺗﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﯽ ﻗﺒﻞ ﺗﻮ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻣﻮ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻭ ﺭﻓﺖ!!!ﺑﺎﺯﻡ ﺣﺮﻓﻤﻮ ﻗﻂ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﭼﺸﻤﺎﯼِ ﺩﺭﺷﺘﻮ ﻧﺎﺯﺕ ﺑﻬﻢ ﭼﺸﻢ ﻏُﺮﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﮔﻔﺘﯽﺍﻩ ﺍﻩ ﺍﻩ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﻫﻤﺶ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻫﻤﺶ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﭼﯿﻪ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﭼﺸﺖ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻫﺎ !؟ !؟ !ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺗﻮﺭﻭ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺑﺪﻡ ﺑﺮﯼ ﻣﯿﺰﻧﻢ .ﻗﯿﺪِ ﻫﻤﭽﯿﺮﻭ ﻣﯿﺰﻧﻢ.ﺁﺥ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺗﻮﺍﻥِ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ .ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ : ﮔﻔﺘﯽ ﺗﺎ ﺗﻬــــﺶ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺗَﻪِ ﺗَﻬَﻢ ﺗﻮﮐﺠــــﺎﯾــــﯽ ؟ !؟



تاريخ : شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 13:0 | نويسنده : ثنا بهرامی |

ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻭﺧﻮﻧﻪ ﺑـــــــــــﻮﺩﻡ ..... ﯾﻪ ﺁﻗﺎﯾﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ :
ﮐــِــﺮِﻡ ﺿــِﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ ؟
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ
ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯿﺸﻮ ؟
ﻣﺮﺩﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷـــــــﺪﻡ
ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯِﺑــــﺮ ﺷﺪﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ
ﮐﻨﻢ ...... ﺧﺎﺭﺟﯿﺸﻮ ﺑﺪﻩ
به احترام هرچه پدر زحمتکشه لایک کن



تاريخ : جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 16:21 | نويسنده : ثنا بهرامی |



تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 20:7 | نويسنده : ثنا بهرامی |

خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!

دستم را میگیرد همان طور که هستم!

بدون پیش شرط

همین و بس . . .



تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, | 19:14 | نويسنده : ثنا بهرامی |



تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, | 19:7 | نويسنده : ثنا بهرامی |

بچه ها این نامه یکی از دوستام هستش شخصی که دربارش حرف میزنه منم

سلام خدای خوب و مهربون

خداجونم بنده خوبی برات نبودم طوری که باید اعمالمو انجام میدادم انجام ندادم ولی حالا میخوام باهات دردودل کنم چون کسی و ندارم براش حرف بزنم خداجونم از میون این همه انسانی که افریدی کسی  وپیدا نمیکنم که باهاش دوست شم بفهممش اون منو بفهمه تا حالا کسای زیادی اومدن تو زندگیم که بهش لقب دوست رو دادم ولی نشد به یکیشون به عنوان دوست واقعی نگا کنم جز تو سال سوم راهنمایی.شاید کسی که الان داره اینو میخونه بخنده ولی همه خوب میدونن کیو میگم تا حالا دوستی نداشتم که دلتنگش بشم باهاش دردودل کنم حرف دلمو بهش بزنم واسه همینم وقتی ادمای دوروبرم از دلتنگی دوستاشون حرف میزدن خندم میگرفت میگفتم عنی چی مگه میشه همچین چیزی واسم یه سوژه خنده درست حسابی شده بود ولی این دفعه برعکس همیشه فهمیدم فهمیدم که یعنی چی فهمیدم که میشه ولی این ماله قبلا هااااا بودش الان که دارم اینو مینویسم مصادف با روز مادر وازاونی که اونو بهترین دوستم میدونستم چیز هایی شنیدم  که کم کم دارم فکر میکنم کاملا یه موجود اضافه هستم حتی واسه همه مردم .به خدواندی خودت خدا جونم خیلی دوسش دارم خیلی خیلی خیلی.خدایا تو که از دل بنده هاات خبر داری پس میدونی تو دلم چه خبر.چه خبره  وقتی دلم براش تنگ میشه چه خبره وقتی نمیتونم باهاش حرف بزنم و چه خبره وقتی میبینم سرکار های الکی باهام قهر میکنه چه خبره وقتی میگه برو گمشو چه خبره وقتی.................

خدا جونم دیگه نای نوشتن ندارم ولی میخوام بنویسم  تا دلمو خالی کنم. وقتی بهش میگم روز دوستی و اردو میرم یه گروه دیگه میفهمم که ناراحت میشه میفهمم چه حالی داره یه بار وقتی گفتم دیدم ناراحت شدش و از کلاس رفت بیرون  رفتم بیرون دنبالش هر کاری کردم بگه چی شده گفت هیچی ولی من که میدونم چشه.کاش تو دلش اون خبری بود که من فکر میکردم کاش .......................کاش..................

 



تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, | 17:23 | نويسنده : ثنا بهرامی |

چقدر ﺳﺨﺘﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
ﻫﻨﻮﺯ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺑﺎﺷﻪ,
ﺫﺧﻴﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎﺑﺎ...
ﺑﻌﺪ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ....
ﻟﺤﻈﻪ ﺳﺨﺘﯿﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﺼﺎﺩﻓﻲ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮﺕ!



تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, | 12:0 | نويسنده : ثنا بهرامی |