تاريخ : دو شنبه 15 دی 1393برچسب:عکس,عکس طنز, | 9:59 | نويسنده : ثنا بهرامی |



تاريخ : جمعه 6 تير 1393برچسب:, | 19:49 | نويسنده : ثنا بهرامی |

قیافه پسرا وقتی از جلوی پسرا رد میشن



تاريخ : شنبه 31 خرداد 1393برچسب:, | 13:5 | نويسنده : ثنا بهرامی |

درس خواندن پسر های در سخت ترین شرایط



تاريخ : شنبه 31 خرداد 1393برچسب:, | 12:52 | نويسنده : ثنا بهرامی |
سر دروازه که رسیدم --- صدای بلبل و شیپور شنیدم
به خود گفتم که شیپور نظام است---دگر شخصی گری بر من حرام است
به صف کردند تراشیدند سرم را---لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان --- که امشب کردی تو مرا نگهبان
سر پستم رسیدم خوابم آمد --- محبت های مادر یادم آمد
تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ --- محبت های مادر یادم امد
غم مادر مرا دیوانه کرده --- کبوتر در عجبشیر لانه کرده
نوشتم نامه ای با برگ چایی --- کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامهای با برگ زیتون --- فراموشم نکن ای یار شیطون

 

نوشتم نامه ای با برگ انگور --- جدا گشتم دو سال از خانه ام دور

 



تاريخ : پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, | 14:44 | نويسنده : ثنا بهرامی |

تصور کنید...

..نصفه شبه...همه خوابیدن جز من و خواهرم..همه جا ساااکت....خواهری تو پذیرایی...مشغول تماشای تلویزیون...من تو اتاقم..نشستم رو زمین جلو لبتاپ....

که یهوووو..حس کردم  یکی از گل سیاهای فرش داره راه میره...اولش فکرکردم توهمه...سرمو بلند کردم که دیدم...واییییییی....گله قالی نیییی....سوسکهههههه...یه سوسکه گندهههه...همچین پاهاش بلند بود دقیقا دو سانت با زمین فاصله داشت.....اولین کاری که کردم این بود که لبتاب و مخلفاتشو ریختم رو میز...پریدم حشره کش از تو اشپزخونه اوردمم...عجب زبل بود..تا رسیدم دیدم سوسکه نییی...یا ابلفض...کُجو رفت؟پخشه زمین شدم زیر میزو نیگا نیگا کردم...دیدمشش...پیسسسسسسسسسسسس...یه بار دوبار...یاخدا...باز غیب شد...سکتهههه...یه دیقه...دو دیقه...ده دیقه...غیب شده بود...نبود...رفتم دمپایی پوشیدم ...گزگزم شده بود..داشتم فکر میکردم (خدایا پشه اینهمه ویز ویز میکنه بدرد نمیخوره...کاش به سوسک یه صدایی میدادی حداقل ادم میفهمید کجاست.)...یهو دیدم داره از دیوار میره بالا...داشت میرسید به سقف!!!!پیسسس....افتاد پشت میز...داشت میرفت اونور اتاق..دویدم دنبالش پیس پیسش کنم...که یهو دور زد...برگشت...ایستاد...چشممون تو چشم هم افتاد...یه نگاهه عمــــــــیق...دنیا یواش شد...بالاشو باز کرد!!!!اومد طرفم...داشت انتقام میگرفت... دوباره نشست..حالا من بُدو سوسکه بُدو...جیغغغغ ...دویدم تو پذیراییی..همه انگار جن زده ها بیدار شده بودن....سوسکه فقط میدویدددد...داشتم سکته میکردم...از گوشه دیوار حرکت میکرد نمیشد کشتش...یهو یه اشتباهی کرد که بقیمت جوونش تموم شد...اومد بره دیوار اونوری که...تقققق...کشتمش...

روحش شاد...خیلی مَرد بود..با اینکه بال داشت...جنگ رو عادلانه تموم کرد و از بالهاش استفاده نکرد...به احترامش...یه دیقه سکوت..



تاريخ : چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:, | 19:38 | نويسنده : ثنا بهرامی |

 

دعا روی اسکناس

نوشته روی عکس :

السلام علیک یا سلطان ابراهیم یا امامزاده سلطان ابراهیم
اول سلامتی پدر و مادرم
دوم اینکه تربیت معلم سال اول یعنی سال 88 من و سارا قبول بشویم سال سوم متوسطه شاگرد اول شوم و معدل کتبی ام بالاتر از 18 باشد
آرزوی پدر و مادرم را که دوست دارند پسر داشته باشند برآورده کن
دعای کوثر را مستجاب کن
خاله فخری و الهام و عمه اکرم را خوشبخت کن ازدواج کنند
آرزوی محسن را بر آورده کن
مادرم را شفا بده
زندگی پدر و مادر بزرگم را سر و سامان بده
به مصطفی کمک کن که دانشگاه هر رشته ایی که می خواهد قبول شود
عاطفه فائزه و زینب در درس موفق باشند و در آینده کاره ایی شوند
یا سلطان ابراهیم دعاهای : دایی مالک -ابوذر -رسول سلطان مادر بزرگ و پدر بزرگهایم- زیبا -حکمت -علی- کرامت- ولی -صالح -مژگان -شیما- لیلا- اکرم- فرخنده -رعنا- مرضیه -مریم- زهرا- بصیر- مرضیه- صدیقه-- ساهره -بهاره- سیمین -صدرا -سیما -شمایل -صفیه -خاور- مینا- عمه شاه گلی کسری- فروزان -معصومه -عمومحسن- دایی صادق -هما- اکرم را هم مستجاب بفرما !!!!!!!!!!!!!!!!!!


پی نوشت : خدا رو صد هزار مرتبه شکر که اسکناس 1000 تومنی نبود !
 



تاريخ : چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:, | 18:24 | نويسنده : ثنا بهرامی |



تاريخ : چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:, | 17:52 | نويسنده : ثنا بهرامی |

جدیدترین ترول های خنده دار تیر 92



تاريخ : چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:, | 13:19 | نويسنده : ثنا بهرامی |

فکرش رو بکن انسان های اولیه برای این که به همدیگه فحش بدن چه نقاشی هایی که نکشیدند!

 



تاريخ : چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:, | 13:4 | نويسنده : ثنا بهرامی |
صفحه قبل 1 صفحه بعد